از هند تا ایران؛ سوگ سروده های شاعران در فراق «شهیدان خدمت»_خبررسان
[ad_1]
به گزارش خبررسان
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبررسان از تنسیم، نشست ادبی «شهیدان خدمت»، شامگاه چهارشنبه؛ دوم خردادماه، در شب تشییع میلیونی شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه ایشان با وجود شاعران کشورهای گوناگون حوزه ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سیدمسعود علویتبار بهمیزبانی گروه بینالمللی هندیران برگزار شد.
سید مسعود علویتبار، شاعر و فعال فرهنگی در ابتدای این جلسه او گفت: حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی میفرمایند: «یکی از محبوبترین راهها بهسوی خدا (این) دو قطره است:؛ قطره اشکی در دل شب (از هراس خدا) و قطره خونی که در راه خدا ریخته میشود.»، حال قطرههای خون شهدای ما بر زمین ریخته شد و در سوگ آنان فضای شهر تهران در یک تشییع باشکوه، سراسر آکنده از اشک و گریه و شیون می بود. تهران یکی از پرعاطفهترین و اندوهبارترین روزهای خود را پشتسر گذاشت. تشییع چندمیلیونی شهید سید ابراهیم رئیسی و دیگر یاران شهیدش که تداعیکننده مراسم تشییع میلیونی حضرت امام خمینی(ره) می بود، بهخوبی نشان داد که خدمتگزار مردم بودن بزرگترین موهبت الهی است که میتواند نصیب انسان شود.
وی تصریح کرد: سادهزیستی، صفای باطن، روحیه خستگیناپذیر، داشتن همت عالی و کوششهای بیوقفه شهید سید ابراهیم رئیسی در راه خدمت به مردم عامل مهم محبوبیت او نزد خدا و ناگزیر بین آحاد مردم می بود، نهتنها بین مردم ایران بلکه بین مردم دیگر کشورها نیز سید محرومان محبوب می بود.
در این برنامه که با بداههنویسی اساتید خوشنویس ایرانی و هندی نظیر امیر عاملی، مسعود ربانی، و آرمان حبیب همراه می بود شاعرانی چون علیرضا قزوه، مصطفی محدثی خراسانی، ایرج قنبری، عبدالرحیم سعیدی راد، رضا اسماعیلی، سید مسعود علویتبار، جواد اسلامی، محمدمهدی عبداللهی، مهدی باقرخان، عمادالدین ربانی، احمد رفیعی وردنجانی، رسول شریفی، نغمه مستشار نظامی، پروانه نجاتی، سیده فاطمه صغری زیدی، فاطمه نانیزاد، نجمه پورملکی، ایمان طرفه، سیده کبری حسینی بلخی، عاطفه جعفری، زهرا آراستهنیا، سارا عبداللهیفر، امالبنین بهرامی، میترا ملکمحمدی، و صبا فیروزی وجود داشتند.
قسمتهایی از سرودههای اراعهشده در این برنامه به این شرح است:
حسین اسرافیلی
در شعله شدن، مرام افروختن است
از ناله و آه و شکوه،لب دوختن است
در دعوی عاشقی، از آتش مگریز
رسم و ره پروانه شدن، سوختن است
امیر عاملی
خلقش رضوی می بود و مرامش علوی می بود
زان روی در این حادثه ها هیچ نفرسود
محبوب خدا گشت و دل مردم ایران
شد نرم به سمت وی و در خاطره آسود
العزهُلِلٌه همین است و جز این نیست
دیدیم به چشم آنچه خداوند بفرمود
ای سید مظلوم چو پروانه پریدی
در نزد خدا خاطر زیبای تو آسود
رفتی و شدی عامل وحدت ولی افسوس
اینگونه سفر کردن چالاک چرا سریع
ای شمع دگر لشکر پروانه غریب است
در غربت آن خادم ملت چه کنی دود
غیر سودن کف افسوس به زمان وداع
ز تحیر به زبان مهلت افسوس نبوده است
مصطفی محدثی خراسانی
درد دیدی و دم نیاوردی
سخن از بیش و کم نیاوردی
زیر این بار، آسمان خم شد
تو ولی مرد،کم نیاوردی
ایرج قنبری
تو بودی نمودای از صبح صادق
دلت آمیزهای از عشق و علت
کجایی قبله دلهای مشتاق
کجایی سید ابراهیم عاشق
عبدالرحیم سعیدیراد
بزرگ و بیریا بودی از اول
از این دنیا جدا بودی از اول
بهشتی سیرتی یا چون رجایی
شهید کربلا بودی از اول
پروانه نجاتی
همه شد دل مردم ناکامی، ابراهیم
که بالگرد تو در خون نشست ابراهیم
کجا مجدد گِلی شد عبای زیبایت
هوا گرفته و دیگر شب است ابراهیم
نبودی و همه جا ذکر خیر و نام تو می بود
دعا ز معجزه طرفی نبست ابراهیم
تبر درخت شد و سپس هم ورق برگشت
اجل نکرد مقداری دست دست ابراهیم
هزار رشته تدبیر خدمت و امید
به داغ مرگ تو از هم گسست ابراهیم
تبر به دوشترین بودی و فسادستیز
کوتاه و درد که رفتی ز دست ابراهیم
کوششهای بهشتآفرین تو شد خار
به چشم دشمن دنیاپرست ابراهیم
قسم به صبح و مه و کوه و دره و جنگل
که مرگ تو کمرم را ناکامی ابراهیم
سیده بلقیس فاطمه حسینی (هندوستان)
ملت ایران از توست دل و جان روشن
یک جهان از نفس توست درخشان، روشن
مادرم را برسانید حکایت عشق است
هست از هی هی و لالایی اش ایمان روشن
دیدم از صدق و صفا خاک تو را مالامال
شمع عشقت شده از خون شهیدان روشن
شوق دیدار سوی کرب و بلا برد مرا
گویی از خون رئیسی شده ایران روشن
مرحبا او گفت و به صد ناز بغل کرد ترا
از تو ای خادم ما چشم خراسان روشن
سید مسعود علویتبار
سید به دلش زلال دریا را داشت
در سینه خود غربت صحرا را داشت
در وادی همت چه بگوئیم از او
مردانهترین همت دنیا را داشت
مهدی باقرخان (هندوستان)
آتشین بوده است دایم راه ابراهیمها
صد درود و صد سلام ای خالق تصمیمها
باد و باران، برف، بُد همراه تو در این سفر
سپس ازاین مشتاق رویت کوثر و تسنیمها
ای که سرتاسر صفا بودید و خدمتکار خلق
بین فرود آمد چه سان هر سو سر تعظیم ها
در جهان ذلت و تحقیر و خواری و ستم
ای که تفسیری برای حرمت و تکریمها
سید خادم شجاع و مرد میدان دار ما
کس ندیده بر زبانت سخن هراس و بیمها
محمدمهدی عبداللهی
داغى بزرگ بر دل دنیا گذاشتى
صبر زمانه را به تماشا گذاشتى
اى سرو سرفراز؛ چرا سریع، یک دفعه
از خاک سر به دوش ثریّا گذاشتى
جایت نبوده است روى زمین اى بزرگ مرد
رفتى و پا به عرش معلی گذاشتى
در ساحل سپیدهدم از شوق جام وصل
دستى به روى شانه دریا گذاشتى!
ناگاه زخم کوچ نفسگیر خویش را
در امتداد خاطره ها جا گذاشتى
آه اى طبیب خستهدلان با گلاب اشک
درد فراق را به دل ما گذاشتى
عمرى نفس به شوق ولایت زدى و بس
یعنى قدم به راه تولا گذاشتى
آه اى شهید! حال تو را غبطه مىخوریم
وقتى قرار با گل زهرا گذاشتى
پرواز تو به مقصد تبریز می بود یا
رفتى و جان به مشهد دلها گذاشتى
آه ای شهید خادم جمهور تا ابد
داغی بزرگ بر دل دنیا گذاشتی
نجمه پورملکی
ای خادم الرضای غریبان چطورای؟
آه ای شهید خدمت ایران چطورای؟
ای باد دائم السفر ای عطر شعلهور
خاکسترِ همیشه پریشان چطورای؟
از بین کوه و دار و درختان رسیدهای
اکنون بین کوی و خیابان چطورای؟
ای کربلای مغتنم از کربلا بگو
امشب درون خیمه یاران چطورای؟
این مُسلم است یا که سفیر و وزیر تو
با این “حسین” ! بین سفیران چطورای؟
عزت به اهتزار در آمد چه پرچمی!
سردار دیپلماسی دوران چطورای؟
تبریزِ سینهچاک نبینم غم تو را
تبریز ای سرای حبیبان چطورای؟
او یک نفر نبوده که او آل هاشم است
محراب جمعه در غم هجران چطورای؟
این “مالک است” یا گل لیلا؟ چه صحنهای
انگشتر عقیقِ بیابان چطورای؟
باید عبا برای علیاکبر آورند
ای پارههای پیکر میدان چطورای؟
ای موسوی به علقمه رفتی بدون مشک
باران گرفته …در دل باران چطورای؟
شرمنده از حفاظت این خیمه نیستی
ای داده جان بر سر پیمان چطورای؟
دریا مجدد دست تو را از حرم گرفت
عباسِ بالگرد شهیدان چطورای؟
پرواز با غم خلبانها چه میکنی؟
ای آسمان بدون عقابان چطورای؟
“او خستگی نداشت… رئیسی گرامی می بود”
ای جملههای سینه سوزان چطورای؟
جز خوبی از کبوتر مشهد ندیدهایم
ای آستان قدس! تو الان چطورای؟
جواد اسلامی
رسم ما این بوده مرد خانه در سنگر بمیرد
مرد میدان که نمیبایست در بستر بمیرد
مرگمان بادا که از ما رو بگرداند شهادت
مرگمان بادا که روزی تلاش بال و پر بمیرد
بر شهادت فخر دارد دست مظلومان گرفتن
خادم این خطه میخواهد بر این باور بمیرد
این مدار گریه ، این جمعِ در اندوهت پریشان
برندارد دست از راه تو حتی گر بمیرد
تا نیفتد آخرین بُت پای مظلومان، مبادا
رسم ابراهیم در تاریخ این سرزمین بمیرد
احمد رفیعی وردنجانی
شُهرت عشاق چیست؟ سبز، ولایی شدن
برکت این باغ چیست؟ سُرخ، فدایی شدن
عشق همین است و بس، گفتن از او هر نفس
زیر لوایِ حسین(ع)کرب و بلایی شدن
هرکه خرابش شود میشود آبادِ او
مرغِ اسیرش چِهشد طعمِ هوایی شدن
در حرم امن دوست، هرچه رسد لطف اوست
کسوتِ سلطانی است، غرقِ گدایی شدن
هر که نشد بندِ خاک، شد دلِ او پاکپاک
سر زند از خاک او سروِ سمایی شدن
فیضِ عبادت بَرَد خادمِ خلقِ خدا
بین همین مردم است راهِ خدایی شدن
میشود آخر ز دوست اذن شهادت گرفت
شد به مسیرش شهید، با شهدایی شدن
گر چه رجایی برفت راه رجا بسته نیست
هست رئیسی شدن، عینِ رجایی شدن
چاره کجا؟ جز ادب، تا که در این تاب و تب
روحِ غزل میکند میلِ رباعی شدن:
مشمولِ دعای خیرِ حضرت شدهای
چون خادم کویِ او و ملت شدهای
پیداست که خدمتت پسندیده شده
اکنون که شهیدِ راه خدمت شدهای
احمد شهریار (پاکستان)
سوی تب و تابِ عشق عازم شدهای
پروانهترینِ آلِ هاشم شدهای
در یک آتش چرا دو تا ابراهیم؟
ای مرد، چه مقدار حاج قاسم شدهای
فاطمه نانیزاد
ببین آسمونم دلش ابریه
مثه چشم ما حال بارون داره
ببین آب و جارو زده کوچه رو
آخه میدونه ماه، مهمون داره
اذون میدن ایوون و گلدستهها
حرم صحن در صحن، گلکاریه
میاد خادمش امشب از راه دور
دلا تنگه، اشکا اگه جاریه
پر از لاله شد جنگل و کوه و دشت
بهاره ولی نه، زمستون شده
تموم مسیر شهادت براش
شقایق، شقایق، چراغون شده
رجایی، بهشتی، سید رضی
تو بغل سردار میبینمش
هنوزم پی کار این مردمه
نمیخوابه، بیدار میبینمش
سلام خدا بر تو ای آینه
سلام خدا بر دل روشنت
شهادت پر و بال پرواز تو
سلام خدا بر تو و گلشنت
ابراهیم میر
از حنجره فریاد سکوت آوردند
دریای ِعطش از برهوت آورند
ای عشق بگو سلام بر ابراهیم
آیات تو را از ملکوت آوردند
کمیل کاشانی
نگاهی به میز ریاست نداشت
همه عمر جز خیر و خدمت نداشت
دلش را سند زد به نام رضا
و جز این به چیزی رضایت نداشت
پرید از قفس روح آزاد او
در این دهر تصمیم اقامت نداشت
رئیسی که در زمان دولتش
تکبر به آحاد ملت نداشت
شنیدم که در زمان خدمتش
شبی تا سحر خواب راحت نداشت
گله های نکرد از بد اندیشها
و از طعنهها هم شکایت نداشت
دلش همانند آئینه پاک و زلال
غباری ز قهر و کدورت نداشت
فردی همانند او در مسیر تلاش
این چنین غیرت و عزم و همت نداشت
به آنچه که میخواست آخر رسید
تمنا به غیر از شهادت نداشت
خدیجه دیلمی
چه راحت میروال از دست خوبان
چه دردی میکشد امروز ایران
ولی در باورم هم نیست هیچ زمان
که خالی می شود از مرد، میدان
ایمان طرفه
از دوش آتش، بار را بردار ابراهیم!
پرواز کن! پروازِ بیتکرار ابراهیم!
اردیبهشتت بهمنی از داغ جاری کرد
بر ما خبرها میشود آوار ابراهیم!
پیراهنت را با بشیری معتمَد بفرست
مُردیم از این اخبارِ لاکردار ابراهیم!
سربازها از رفتن سردارها گیجند
سردارْ قاسم رفته یا سردارْ ابراهیم؟
آهوی مضمون! سیر دیدی ابن موسی را؟
چیزی بگو از قولی دیدار ابراهیم!
هرجا که ابراهیم ماندن کار سختی می بود
بر خود گشودی آتش اخطار ابراهیم!
زخم زبانها بر لبت شعری نمیافروخت
خاموش ماندی، حافظ اسرار! ابراهیم!
در جنگلی از مِه رهامان کردی و رفتی
برگرد مؤمن! مرد مشعلدار ابراهیم!
سیده فرشته حسینی
از زمین دل کنده با شوق شهادت آمده
آسمان بغل بگشا مرد خدمت آمده
خستهی راه است و سپس از سالهای نوکری
بال و پر زخمی برای استراحت آمده
در شب میلاد، جان تقدیم کرده است اینچنین؛
او برای خدمت و عرض ارادت آمده
با عبای خونی و با آن عقیق سوخته
خادمی دلتنگ به تصمیم زیارت آمده
کاش میانها گفتند در اخبار صبح اتفاق
از سفر اینبار هم سید سلامت آمده
نوبهار ای کاش برمیگشت به تقویم ما
کاشکی از شعله بر میگشت ابراهیم ما
محمدعلی یوسفی
رفتی سفرت به خیر ای ابراهیم
رفتی به کجا؟ چطور؟ کی؟ ابراهیم
از نوش کدام باده سرمست شدی؟
خوردی ز کدام جام، می ابراهیم؟
سیده فاطمه صغری زیدی (هندوستان)
تصمیم خدمت خواب از چشمش ربود
خستگی در عزم و در کار او نبوده است
خادمی را شأن خود فهمیده می بود
احتمالا او خواب قیامت دیده می بود
نور حق از چهره اش معلوم می بود
او صدای ملتی مظلوم می بود
چون حسین فاطمه پر پر شد او
هم چو جدش بی تن و پیکر شد او
طبل نشاط میزند شمر زمان
الامان ای مهدی صاحب زمان
درد مظلومان دو چندان گشته است
حمایتکننده و سردار خوبان رفته است
یاد یاران ولایت زندهباد
یادشان در قلبها پاینده باد
محمد فاطمیمنش
در بین هجوم مرگ از جان رسته
ماندیم اگرچه زخمی و دل خسته
بگداخته، طاقت و صبوری کردیم
پروانه شدیم، دسته دسته دسته
شعبان کرمدخت
مرد لبخند و التماس دعا
معرفت از صداش میبارید
در دلش آفتاب جریان داشت
از لبش نور ماه میتابید
جان پر از آیههای زیبایی
دستها روشن از هزار امید
چشمهایش زلال و معنیدار
نیست در مهربانیاش تردید
مشهدی مردی عاشق تبریز
گامش از شرق تا به غرب رسید
همانند تصویرش آسمانی می بود
بیقرار از سرای خاک پرید
رسول شریفی
از تهمت و طعنهها تو راحت شدهای
الگو و نمادی از صداقت شدهای
در بدرقهات سوختگان آمدهاند
ای مرد! چه مقدار بی نهایت شدهای !!
عاطفه جعفری (افغانستان)
مه می بود و آه رنگ خبرها پریده می بود
مه می بود و ماه قامتش از غم خمیده می بود
مه می بود و باد بین درختان سوگوار
جستوجو بالگرد تو، هرسو دویده می بود
سپس از شبی دقیقه دقیقه رجا و خوف
ساعت به هشتِ صبحِ شهادت رسیده می بود
گل داده می بود زخم تو در شیب دیزمار
آتش همه راه گل لاله چیده می بود
با جان تا این مدت میشنود مشکل مرا
آن گوشها که زخمزبانها شنیده می بود
عطر وجود تو چه مقدار سخن تازه داشت
با نسل نورسی که بهشتی ندیده می بود
ای دیده در رضایت مردم رضای او
ای خادمی که مشی و مرامت اتفاق می بود
دست تو مزد خدمت خود را این چنین گرفت
از دستهای حق که تو را برگزیده می بود
چون حاج قاسم، آن شبِ بی برگشتِ سرخ
انگشتر عقیق تو در خون تپیده می بود
صامره حبیبی
غمگین بگیر بر دوش تابوت یار خود را
ای عشق میشناسی خدمتگزار خود را
باران و ابر بیتاب چشم ستاره بیخواب
اکنون کجا بیابی صبر و قرار خود را
در قتلگاه عشاق از او نشان بجویید
در رقص خون ببینید نقش نگار خود را
از تیر طعن و کینه هیچ زمان نمیهراسید
بر روی دوش خود داشت او چوب دار خود را
بین سران سری می بود عمار فرد دیگر می بود
ایمان خالصش داشت وزن و عیار خود را
اردیبهشت ما داشت عطر فراق و ماتم
با خود به آسمان برد بوی بهار خود را
هیچ زمان فردی نفهمد حال تو را مگر که
از دست داده باشد دار و ندار خود را
اشک روان ما نیست آبی به روی آتش
در قلب ما نهاده سنگ مزار خود را
شهلا کلبعلی
میلاد رضا رئیس جمهور شدی
تو خادم بیکسان رنجور شدی
آنقدر جلا گرفتی از شمس شموس
میلاد دگر شعله زدی نور شدی
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
چرا این قدر امشب صورت این ماه غمگین است؟
نه منزل می دهد راهم نه بیرون جای تسکین است
دلم از صبح دارد همانند سیر و سرکه میجوشد
دل آیینه هم تب دار و پر تشویش و چرکین است
سر گلدستهها نقاره بیزمان میکوبد
حرم پر نغمههای سوره رحمان و یاسین است
سحر شد، شب گذشت و خواب راه چشم را گم کرد
کنار حوض رفتم آب و کاشی نیز چین چین است
خبر از اول شب با دلم انگار لج کرده
چرا در تصمیم آزار دل این زار مسکین است؟
یکی میپرسد اینگونه چرا بیتابی ای شاعر
عزیزی در سفر دارم چه جای صبر و تمکین است
بیا سید به سمت خانه امیدمان خندان
که آیین تو لبخند است و سوغات سفر این است
ز قربانگاه خود این قوم با پا بر نمیگردند
که ابراهیم ما را راه و رسم عاشقی این است
میترا ملکمحمدی
نگاهی کردی و با قلبهامان او مباحثه کردی
به لبختدت همه زخمهامان را رفو کردی
مبادا آه مظلومی، مبادا اشک مهجوری…
چه رفتاری شما با مردم با آبرو کردی
دلت را خالی از اندیشههای سمی دشمن،
توکل بر خدا از دشمنان کینه جو کردی
کجایی آی ابراهیم؟ ابراهیم… ابراهیم…
یکی سوال کرد هرجا را که باید جستجو کردی؟
سفر کردی ازین معبر تبر بر دوش ابراهیم
تو با باران و سقاخانه مشهد وضو کردی
شهید خدمت بیادعامان، آی ابراهیم
کریمانه به سمت قبله حاجات رو کردی
فدای صبر ایوب و دل آیینهات، انها گفتند؛
شهادت را خودت در سجده هایت آرزو کردی
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اقتصاد
[ad_2]
منبع