پرده برداری از راز مرگ زرعه، از قاتلان کربلا_خبررسان

پرده‌برداری از راز مرگ زرعه، از قاتلان کربلا

[ad_1]
به گزارش خبررسان

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبررسان از تنسیم،‌ کتاب «دزد و شاهزاده»، نوشته مجید ملامحمدی با گفتن «قاطع النهر» به قلم فاطمه الشریفی به عربی ترجمه شد. این تاثییر که در ایران از سوی نشر جمکران به چاپ رسیده، داستانی درمورد کربلا را برای گروه سنی نوجوان روایت می‌کند. 

در معارفه این تاثییر آمده است: داستان «دزد و شاهزاده»، روایتی از زَرعِه یکی از مأموران عمر سعد و پسری به نام پیمان است. این مامور خشن و بی‌رحم با سربازان تحت فرمانش جلوی رودخانه فرات در کربلا می ایستند و نمی‌گذارند امام حسین و یارانش،‌ مشک‌هایشان را از آب فرات پر کنند. امام او را نفرین می‌کند و او بعد از اتفاق عاشورا دچار بیماری تشنگی می‌شود و هرچقدر آب می‌نوشد عطشش رفع نمی‌شود.

در کتاب «دزد و شاهزاده» نویسنده با الهام از این داستان زرعه را داخل دنیای امروز ما می‌کند تا با اسیر گرفتن پسری به نام پیمان از عصر و زمانه ما و تحفه بردنش برای ابن زیاد پولی برای درمان عطش بی‌پایانش به چنگ آورد. پیمان اما از چنگ زرعه می‌گریزد و در شهر کوفه سرگردان می‌شود…

کدام سازمان ها فیلم برگزیده جشنواره فجر را معارفه می کنند؟
ادامه مطلب

روایت است در روز عاشورا، چون تشنگی بر امام حسین (ع) چیره شد، حضرت به سوی فرات حرکت کرد تا‌ اندکی آب بنوشد. در این زمان زرعه فریاد زد تا بین امام (ع) و آب فاصله بیندازند. حضرت فرمود: «اللهم اقتله عطشا و لا تغفر له ابدا؛ خداوندا! او را در حال تشنگی بمیران و هیچ زمان او را نیامرز.» 

زرعه به خشم آمد و تیری به سوی امام (ع) پرتاب کرد. تیر به چانه حضرت (علیه‌السّلام) اصابت کرد. امام (ع) تیر را از چانه‌اش بیرون کشید در این زمان خون از چانه ایشان جاری شد.

بالأخره تلویزیون «87 متر» را پخش می‌کند؟!_خبررسان
ادامه مطلب

در مقاتل آمده است: زرعه بن ابان، زمان مقداری سپس از شهادت امام حسین(ع) زیست و سپس مبتلا به عطش شد به طوری که از سرما و گرما فریاد می‌زد گویا آتشی از شکمش شعله می‌کشید و پشتش از سرما می‌لرزید. هرچه آب می‌خورد، سیراب نمی‌شد. آب را برای او سرد می‌کردند و با شکر مخلوط و پیاپی به او می‌دادند؛ ولی دائماً فریاد می‌زد: آبم دهید.

یک کوزه آب به او می‌دادند، می‌خورد و کوزه دیگر می‌رسید و او بر پشت می‌افتاد و باز تشنه می‌شد و فریاد می‌کرد که تشنگی مرا کشت.

قاسم بن اصبغ بن نباته روایت می کند که: بعضی اوقات من از افرادی بودم که او را پرستاری می‌کردم و برای اسایش و تسکین او جدیت داشتم و آب سرد برایش می‌آوردند آمیخته با شکر و قدح‌های پر از شیر و کوزه‌های پر از آب. او می‌او گفت: وای بر شما، آب به من دهید که از تشنگی می میرم کوزه ها یا کاسه ای پر از آب به او می‌دادند که برای سیراب کردن یک خانواده کافی می بود. او می آشامید و همین که لب خود برمی‌داشت، لحظه ای دراز می‌کشید و مجدداً می‌او گفت آبم دهید. اصبغ می‌گوید: به خدا قسم چیزی نگذشت که شکمش همانند شکم شتر برآمد و ورم کرد و سپس ترکید و او هلاک شد!

روایت مهدی نقویان از حقایق پشت پرده دعوا به چهره ها حتی بعد از مرگ/ هنگامی ناصر طهماسب زنده می بود جرأت نداشتند این سخن ها را بزنند!
ادامه مطلب

انتهای مطلب/

در سایت خبری خبررسان آخرین اخبارحوادث,سیاسی,فرهنگ وهنر,اقتصاد و تکنولوژی,دفاعی,ورزشی,ایران,جهان را بخوانید.

دسته بندی مطالب
اقتصاد

سلامتی

کسب وکار

اخبار فناوری

اخبار هنری

خبر های ورزشی

[ad_2]

منبع