کلیشه شکنی در شخصیت پردازی، رادیکالیسم در آخر بندی_خبررسان
[ad_1]
به گزارش خبررسان
خبررسان از تنسیم – گروه فرهنگی: خط نمایش «ترکخوردگی شاکله حکومت» از ابتدای ۱۴۰۰ در سینمای اپوزیسیون ایران مورد دقت قرار گرفته است و امسال سینمای زیرزمینی با آخرین ساخته محمد رسولاف، این خط را تا رسیدن به پردههای فستیوال کن در ادامه گفت. «دانه انجیر معابد» با قصهای درمورد تحول شخصیت یک دادستان بر تاثییر جاهطلبی در سیستم قضایی جمهوری اسلامی، تلاش میکند تا این خط را در اثنای نمایش تقابل این شخصیت با خانوادهاش به عکس بکشد.
فیلمهایی چون «فصل کرگدن» بهمن قبادی در ابتدای دهه ۹۰ شمسی، تقابل صریح با حاکمیت را با داستانها و کلیشههایی کلید زدند که در آنها، قوت در ایران توسط چهرههای خشن و مذهبی غصب شده می بود و غالبا در فضاهایی تیره و تاریک، درامهای دلهرهآوری را روایت میکردند که در آنها زنان قربانی زیادهخواهی و تجاوز و سلطهگری خشونتبار مردان مذهبی و سنتی میشدند. رویکردی که بدون دقت به حقیقتهای زیستی جامعه ایرانی در سینمای تبعیدی ایران به تبع تصاویری چون «بدون دخترم هیچ زمان» رسوب کرده می بود و بیشتر از هر چیز تواناییهای سیاه و سیاستزده هنرمندان مهاجر سینمای ایران و لایههای متمول فراری جامانده از نظام شاهنشاهی بر آن تاثییر میگذاشت.
به جستوجو رشد این جریان سینمایی، کلیشههای فیلمهای تبعیدی و اپوزیسیون شکل گرفت که غالبا در چهرههای اغراق شده از مردان تسبیح به دست با ریشهای نامرتب پرپشت با یقههای بسته که هیچ زمان لبخند نمیزنند و هر سوالی را با کتک جواب خواهند داد، در تقابل با زنانی قشنگ، رنجدیده اما آزاد و جدا گانه و مبارز خلاصه میشد.
اما با اغاز قرن تازه شمسی و ورود و دیده شدن کارگردانهای جوان در سینمای ایران، سینمای اپوزیسیون نیز به نوعی در برخی کلیشههای خود تجدیدنظر کرده تا به مخاطب جوان و منتقد تصاویر اغراقشده نزدیکتر شود. سینمایی که میتواند همانند تاثییر رسولاف به طور زیرزمینی ساخته شود یا همانند «شب، داخلی، دیوار» وحید جلیلوند، توقیف اما به طور گسترده با پخش غیرقانونی در خاک ایران دیده شود.
در این آثار او گفت و گو غصب حکومت و به تاراج بردن زن ایرانی به گفتن نماد وطن، از صراحت قبل افتاده و تمرکز راویان عمدتا روی نیروهای درون حکومت و نسبت آنها با مردم در اثناء تنشهای اجتماعی قرار گرفته است. چنان که «شب، داخلی، دیوار» تلاش میکند تا بر انتخابهای یک نیروی جزء دستگاه اطلاعاتی-امنیتی تاثییر بگذارد و با اراعه تصویری آشفته از عذاب وجدان از او، هم همدلی مخاطب را برانگیزد و هم او را با انتخابهای مغایر با تصمیم دستگاه انتظامی سرزمین، در سمت مردم (بخوانید هرجومرجطلبان) نشان دهد، «دانه انجیر معابد» نیز ابتدا با اراعه تصویری همدلانه از یک عنصر دستگاه قضایی، بین خود با فیلمهای اغراقشده دهه قبل فاصله میگذارد. این عکس اما به مرور در طول داستان، حتی بیشتر از آثار قبلی، اغراقآمیز میشود.
اندوخته آخرین ساخته رسولاف، همین کلیشهشکنی است که تلاش او را از یک جهت برای تشکیل قرابت در نسل جوان منتقد داخل سرزمین نسبت به سینمای کلیشهای سیاستزده آن سوی آبها مشخص می کند و از جهت دیگر، با این ادعا که حکومت از درون خانوادههای کارگزارانش ترک برداشته و شکسته است، در اپوزیسیون رادیکال برای پیگیری ایدههای تندتر، امید تشکیل میکند.
به این علت هرچند در ابتدای فیلم با شخصیتی مواجه میشویم که حاضر نیست به طمع ترقی شغلی، دادخواست حکم محاربه را برای معترضان جریان «زن، زندگی، آزادی» امضا کند اما به مرور این طمع چنان در او ریشه میدواند که او را به گفتن پدر خانواده در برابر دختران پر از سوال و حتی همسر وفادارش قرار میدهد. درواقع فیلم تنها ابزار حاکمیت برای نگه داری کارگزارانش را ترقی موقعیت، افزایش قوت و توان اقتصادی معارفه میکند و بر خلاف آثار قدیمیتر نقش اسلام و ایدئولوژی سیاسی آن را تا اندازه توجیهکننده دستیابی به اهداف مذکور پایین میآورد.
در فیلمهای دهه نود و پیش از آن، مردان مذهبی در قوت، دیوانگانی به عکس کشیده میشدند که حتی بدون طمع پول و قوت حاضر بودند در فقر زندگی کنند اما دست از ایدئولوژی خود برندارند. اما «ایمان» (میثاق زارع) ضمن ارجاع به عقاید اسلامی خود و تلاش برای تبدیل آنها به چماقی برای ساکت کردن سوالات جوانان و نوجوانان، تنها هدفش را رسیدن به کرسی قضاوت میداند و در این مسیر همسر و دخترانش را هم بازجویی و زندانی میکند. درواقع او هم همانقدر دیوانه و خشن است اما دلایلش با قبلیها مقداری فرق دارد و رنگ و بوی مادیتری گرفته است.
قضیه اینجاست که نه تنها دختران این کارگزار حکومت با ایدههای سیاسی و اسلامی حاکمیت قضیه دارند بلکه حرکت سلطهجویانه پدر، حتی همسر وفادار و همسویش را هم میآزارد و نهایتا او را نیز در برابر «ایمان» قرار میدهد.
طرفه این که نتیجه پیروزمندانه این تقابل به سود جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه به دست مادر قوی و نه حتی خواهد بزرگتر از نسل دهه هفتاد رقم نمیخورد بلکه دختر نوجوان و دانشآموز خانواده است که باهوشتر، شجاعتر و یقیناً رادیکالتر از همه تا آخر قصه، اسلحهاش را نگه داری میکند و نهایتا مرگ پدر به دست او محقق میشود. این آخربندی طعنهآمیز در واقع تقابل مشهور دهههشتادیها با حاکمیت را در جریان اغتشاشهای سال ۱۴۰۱ به یاد مخاطب میآورد و جا به جا، ضمن نمایش فیلمهای مستندی که با گوشی از دعواهای خیابانی با نیروهای انتظامی ضبط شدهاند، یادآوری و اصرار میکند که آخر پدر به گفتن نماد حاکمیت پدرسالار، به دست نوجوانان دختر رقم خواهد خورد.
چنان که در نوشتههای ابتدایی فیلم هم وجهتسمیه آن را با تشبیه به شیوه رشد انگلوار «دانه درخت انجیر معابد» بر همین مبنا توضیح میدهد. در واقع دختران کارگزاران حاکمیت همان دانههایی می باشند که روی درختها مینشینند شیره آنان را میمکند و جان میگیرند تا بالاخره جانشین آنها شوند. به این علت هرچند فیلم در شخصیتپردازی و داستان، خط تازه را پی گرفته و نسبت به اسلاف خود کلیشهشکنی کرده است اما نتیجه پایانی آن به همان اندازه و احتمالا بیشتر از قبل، رادیکال است و مجددا بر ایده رادیکال اپوزیسیون و دشمنان ایران مبنی بر فروپاشی حکومت از درون خانههای کارگزارانش صحه میگذارد.
یادداشت از فاطمه ترکاشوند
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اقتصاد
[ad_2]
منبع