راز ماندگاری سریالهای دنبالهدار از نگاه مهران مهام / از خاطرات «نرگس» و «دردسرهای عظیم» تا علتجهانی ادامهها_خبررسان
[ad_1]
به گزارش خبررسان
خبررسان از تنسیم- مجتبی برزگر: در چند گزارش قبل، تلاش کردیم از زوایای گوناگون به اتفاق سریالهای دنبالهدار در تلویزیون و شبکه نمایشخانگی بپردازیم؛ مجموعههایی که فصلهای بعدیشان نه تنها ادامه یک داستان، بلکه ادامه یک توانایی جمعی برای مخاطب ایرانی بوده است. در این مسیر، با کارگردانها و تهیهکنندههای گوناگون او مباحثه کردیم؛ از «پایتخت» و «بچه مهندس» گرفته تا «ستایش» و «نونخ» در تلویزیون، و از «شهرزاد» و «ساخت ایران» تا «نیسان آبی» در نمایشخانگی. هرکدام از این آثار در ادامهسازی خود با چالشهایی مواجه شدند؛ برخی موفق شدند وفاداری مخاطب را نگه داری کنند و برخی دیگر، بهعلت کم شدن کیفیت یا تکرار، از چشم افتادند.
اکنون و در ادامه همین پرونده، به سراغ مهران مهام رفتهایم؛ تهیهکنندهای که نامش با برخی از بهیادماندنیترین کمدیهای تلویزیون گره خورده است. مهام در دهه هشتاد با ساخت آثاری چون «خانه به دوش»، «متهم فرار کرد» و «بزنگاه»، نه تنها بهترین کارهای رضا عطاران را در قاب تلویزیون ثبت کرد، بلکه الگویی تازه از کمدیهای اجتماعیِ مناسبتی بهاختصاصی در ماه رمضان به مخاطبان اراعه داد؛ آثاری که تا این مدت هم در حافظه جمعی مردم بهگفتن مثالهای موفق طنز تلویزیونی باقی ماندهاند.
اما یکی دیگر از تواناییهای متفاوت او، سریال «دردسرهای عظیم» می بود؛ مجموعهای که با بازی جواد عزتی توانست در دو فصل پیاپی بهگفتن یکی از مثالهای نادر کمدی دنبالهدار تلویزیون، نظر مخاطبان را جلب کند. این توانایی در کنار پیروزیهای قبلی مهام، جایگاه او را در عرصه کمدی تثبیت کرد و نشان داد که ادامهسازی، اگر بر پایه شخصیتپردازی درست و قصهپردازی منسجم باشد، میتواند نتیجهای درخشان داشته باشد.
افزون بر این، نباید فراموش کرد که مهام توانایی تشکیل یکی از اولین سریالهای ۹۰ شبی تلویزیون، یعنی «نرگس» را هم در کارنامه دارد؛ مجموعهای که نهتنها به علت قصه و شخصیتهایش، بلکه بهخاطر قالب تشکیل و پخش طویلمدتش، نقطه عطفی در تاریخ سریالسازی تلویزیون ایران به حساب می اید.
او گفتوگوی ما با مهران مهام، فرصتی است برای مرور این تواناییهای گوناگون؛ از کمدیهای تکفصل و پرمخاطب تا مجموعههای چندفصلی که مسیر تازهای را در تلویزیون گشودند. سوال مهم این است: چرا برخی آثار کمدی و درام توانستند در ادامه راه جان بگیرند و محبوب بمانند، و چرا برخی دیگر، با وجود شروعی درخشان، در فصلهای بعدی به تکرار و فرسودگی رسیدند؟
چرا کمدیهای نمایشخانگی جواب ندادند؟
بگذارید او مباحثه را با این سوال اغاز کنیم؛ چرا با وجود اندوختهگذاریهای کلان، وجود بازیگران چهره و ابزارهای گسترده تشکیل، کمدیهای نمایشخانگی زیاد تر نتوانستند مخاطب را جذب کنند؟
کمدی یک کار جمعی است، نه فردی. متأسفانه در نمایشخانگی زیاد تر نگاهها اقتصادی و تجاری می بود، نه فرهنگی و هنری. تهیهکنندهها فکر میکردند با اندوخته زیاد و چند چهره شناختهشده میتوانند مردم را بخندانند، درحالیکه حقیقت این است که هیچ پول و شهرتی جای متن و تیم حرفهای را نمیگیرد.»
یک کار کمدی موفق نیاز به اتاق فکر، نویسندههای خلاق و هماهنگی بین کارگردان و بازیگران دارد. هنگامی اینها کنار گذاشته خواهد شد، نتیجه تنها شوخیهای دمدستی، پیروی صدا و حرکات اضافی است. این نوع محتوا نه تنها خنده واقعی تشکیل نمیکند، بلکه علتدلزدگی مخاطب و بیاعتمادی به ژانر کمدی میشود.
کارهایی دیدم (نمایشخانگی) که میلیاردها تومان هزینه شده می بود، بازیگران چهره در آن وجود داشتند، اما متن و تیم پشت آن ناقص می بود. مخاطب سریع فهمید ضعف کار میشود؛ شما نمیتوانید با پول و چهره، افتخلاقیت را جبران کنید.
اهمیت فیلمنامه در کمدی
شما چندین دفعه حرف هایاید همهچیز از فیلمنامه اغاز میشود. منظورتان چیست؟
متن، ستون فقرات هر تاثییر است. اگر فیلمنامه محکم نباشد، هیچ کارگردان و هیچ بازیگری نمیتواند آن را نجات دهد. کمدی باید از دل موقعیت و شخصیتها شکل بگیرد، نه این که بازیگر برای پر کردن خلا، شوخیهای بیربط بیاورد یا حرکات اضافه انجام دهد.
در قبل مطرحهایی داشتیم که ماهها زمان روی آن گذاشته شد، اما هنگامی در مرحله اجرا دیدیم جواب نمیدهد، ناچار شدیم کنار بگذاریم. توقف تشکیل هزینه دارد، اما اعتبار و کیفیت تاثییر مهمتر است. هیچکس نمیخواهد اثری ضعیف و بیاعتبار از خودش به یادگار بگذارد.
در یکی از پروژههای نمایشخانگی، بازیگر و تهیهکننده همه چیز را به شوخیها و چهرهها متکی کرده بودند. اما هنگامی متن بازدید شد، دیدیم اصلاً موقعیت طنز ندارد. ناچار شدیم کار را متوقف کنیم و بازنویسی کنیم. این توانایی نشان داد که بدون فیلمنامه محکم، هیچ کاری به پیروزی نمیرسد.

سختترین ژانر
برخی اعتقاد دارند ساخت کمدی راحتتر از درام یا پلیسی است. شما با این نظر موافقید؟
اصلاً! کمدی سختترین ژانر است و زیادها آن را دستکم میگیرند. هنگامی درام یا پلیسی کار میکنید، یک نقشه و مسیر اشکار دارید: تعلیق، حادثه و کشمکش. اما در کمدی همه چیز به ظرافت و زمانبندی وابسته است. بازیگر باید کاملاً در شخصیت حل شود، نه این که از خودش چیزی اضافه کند. حتی یک حرکت اضافه یا یک شوخی ناهمخوان میتواند کل ریتم صحنه را بهم بریزد.
کارگردان باید شب تا صبح فکر کند که فردا چه موقعیتی خلق کند، ریتم شوخیها چطور باشد، کجا مکث و کجا انفجار خنده رخ دهد. هیچ فرصتی برای شانس و تصادف وجود ندارد. متأسفانه امروز زیاد از کمدیها به شوخیهای دمدستی، دیالوگهای سخیف و حتی الفاظ نامناسب رسیدهاند. اینها مردم را نمیخنداند، بلکه زیاد تر دلخور میکند و علتدلزدگی مخاطب میشود.
به یاد دارم یک بار طرحی آماده کردیم که فکر میکردیم زیاد خندهدار است. اما هنگامی بازیگران داخل صحنه شدند، فهمید شدیم اگر فقط به حرکات و شوخیهای سطحی تکیه کنیم، ریتم داستان از دست میرود و خنده مصنوعی میشود. ناچار شدیم همه چیز را مجدد بنویسیم و از صفر اغاز کنیم.
خاطرات همکاری با رضا عطاران
شما با رضا عطاران آثاری ساختید که تا این مدت هم پرطرفدارند. رمز پیروزی آن همکاریها چه می بود؟
همهچیز برمیگشت به متن. خانهبهدوش، متهم فرار کردو بزنگاه فیلمنامههای محکم و قصههای واقعی داشتند. حتی بزنگاه با وجود فشارها، محدودیتها و توبیخهای متعدد ساخته شد، اما دیالوگها و صحنههایش تا این مدت در فضای مجازی دستبهدست میشود و مردم آن را به یاد دارند.
رضا عطاران توانایی بینظیری دارد، اما اگر متن قوی نبوده است، حتی او هم نمیتوانست معجزه کند. یادم هست در بزنگاه، صحنهای می بود که چندین بار آن را بازنویسی کردیم تا ریتم دیالوگها درست شود و لحظه خنده واقعی خلق شود. بازیگر بدون فیلمنامه و کارگردانی درست نمیتواند این چنین تاثییر ماندگاری بسازد.
یک بار در متهم فرار کرد، هنگامی صحنهای را با عطاران ضبط میکردیم، او ایدهای برای تحول یک دیالوگ داشت که واقعاً لحظه را زنده کرد. اما این اتفاق تنها هنگامی ممکن شد که متن و چارچوب داستان محکم می بود. یعنی خلاقیت بازیگر هنگامی اثرگذار است که زیرساخت فیلمنامه فراهم باشد.
ماجرای یک خلاقیت باورنکردنی در «خانه به دوش»
آقای مهام، از ساخت خانهبهدوش خاطره جالبی دارید که تا این مدت بهیاد شما مانده باشد؟
بله، یکی از تواناییهای دلنشین و در عین حال مقداری پرریسک، مربوط به یکی از سکانسهای اولیه سریال می بود. رضا عطاران ایدهای داد که اصلاً در فیلمنامه نبوده است و ما حتی فکرش را هم نمیکردیم. صحنهای که قرار می بود زیاد ساده اجرا شود، یک دفعه با ایده او رنگ و بوی تازهای گرفت.
در آن لحظه تیم ما خندید، اما من مقداری دلواپس بودم که این خلاقیت امکان پذیر ریتم صحنه را خراب کند یا با داستان مهم همخوانی نداشته باشد. اما هنگامی نتیجه نهایی را دیدیم، همان لحظه به یکی از ماندگارترین صحنههای سریال تبدیل شد و تا این مدت هم مردم آن را به یاد دارند.
این توانایی به من نشان داد که بعضی اوقات مطمعن به بازیگر و خلاقیت او، مهمتر از کنترل مطلق کارگردان است. هنگامی فضا برای نوآوری باز باشد و بازیگر بتواند شخصیت را به شکلی واقعی و زنده اجرا کند، نتیجه میتواند فراتر از انتظار باشد. به یاد دارم، همان سکانس در شبکههای اجتماعی و خاطرات مخاطبان تا این مدت دستبهدست میشود و این حس رضایتبخشی است برای همه عوامل.

توانایی «دردسرهای عظیم»؛ یک کمدی دنبالهدار موفق
شما یکی از معدود کمدیهای دنبالهدار تلویزیون یعنی دردسرهای عظیم را ساختید. توانایی آن چطور می بود؟
دردسرهای عظیم با جواد عزتی واقعاً تواناییای خاص می بود. او در آن سریال تازه خودش را اشکار کرد و شخصیتهایش به شکلی واقعی و زنده شکل گرفتند. فصل اول موفق شد چون قصه کشش داشت و شخصیتها جان گرفته بودند.
اما ادامه کار، یعنی ساخت فصل دوم، همیشه دشوارتر از اغاز یک کار تازه است. هنگامی مخاطب با فصل اول همراه میشود، انتظار دارد همان حس و فضا نگه داری شود و در عین حال چیز تازهای هم به او اراعه شود. این اعتدال زیاد سخت است. ما باید هم به فضای فصل اول وفادار میماندیم و هم ایدههای تازه و موقعیتهای خندهدار تازه خلق میکردیم.
یادم هست در یکی از جلسات نوشتن فصل دوم، تیم نویسندگان ساعتها روی یک صحنه او گفت و گو کرد که آیا شوخی تازه با شخصیت جواد تناسب دارد یا نه. حتی یک تحول کوچک در دیالوگ میتوانست کل ریتم صحنه را تحت تاثییر قرار دهد. اینجا می بود که اهمیت برنامهریزی دقیق و هماهنگی تیمی را بیشتر از پیش حس کردیم.
توانایی دردسرهای عظیم نشان داد که دنبالهسازی موفق نیازمند فیلمنامه قوی، شخصیتهای درست و تیمی هماهنگ است. هنگامی این عوامل با هم جمع شوند، نتیجه میتواند همانند فصل اول به یادماندنی و ماندگار شود.

توانایی «نرگس» و سریالهای ۹۰ شبی
شما توانایی تشکیل سریال «نرگس» را هم داشتید. آن توانایی چه تفاوتی با امروز داشت؟
نرگس یک اتفاق بزرگ می بود؛ جزو اولین سریالهای ۹۰ شبی تلویزیون ایران. کار بسیار سخت و چالشبرانگیز می بود، اما نشان داد مردم چه مقدار به جستوجو قصههای مدام و دنبالهدار می باشند. هر شب مخاطب با ما دچار می بود، بازخورد میداد و ما بلافاصله آن را بازدید میکردیم و اصلاحات ملزوم را انجام میدادیم.
در آن زمان ما ناچار بودیم زیاد سریع عمل کنیم. نویسندهها و کارگردانان باید شب تا صبح روی تکه سپس فکر میکردند و هماهنگی بین گروه زیاد حیاتی می بود. حتی بعضی اوقات ایدههایی از بازیگران میآمد که ما خودمان از آن غافل بودیم و صحنهها را تحول میداد. این تعامل مستقیم با مخاطب و تیم تشکیل علتشد سریال پیوستگی و جذابیت خودش را نگه داری کند.
امروز هم تلویزیون میتواند این چنین تواناییهایی داشته باشد، ولی شرطش برنامهریزی دقیق، تیم منسجم و اتاق فکر واقعی است. بدون اینها، ساخت یک سریال ۹۰ شبی موفق تقریباً غیرممکن است.
پشت صحنه «دردسرهای عظیم»
در سریال «دردسرهای عظیم» هم خاطراتی دارید که تا این مدت یادتان مانده باشد؟
قطعاً! هنگامی فصل دوم را میساختیم، جواد عزتی شبها با متن تمرین میکرد و حتی پیشنهادهایی میداد که نویسندهها از آن غافل بودند. یک روز صحنهای که ما فکر میکردیم ساده است، با ایده او تبدیل شد به یکی از صحنههای خندهدار و معروف سریال. همه تیم از نتیجه شگفتزده شد و این نشان داد که در دنبالهها، همکاری و تعامل نزدیک بین بازیگر و نویسنده اهمیت حیاتی دارد.
علاوه بر جواد، بقیه بازیگران هم ایدههایی داشتند که بعضی اوقات حتی ریتم داستان را تحول میداد. هنگامی این ایدهها با فیلمنامه منسجم و برنامهریزی دقیق ترکیب میشود، نتیجه کار زیاد طبیعی و دلنشین میشود و مخاطب حس میکند شخصیتها زنده می باشند.
یادم هست یک بار در فصل دوم، یک دیالوگ مختصر علتشد کل صحنهای که فکر میکردیم ساده است، ساعتها خنده و شوق در گروه تشکیل کند. این مشخص می کند که جزئیات کوچک چه مقدار میتواند در پیروزی یک سریال دنبالهدار تاثیرگذار باشد.

قیاس با جهان؛ علتساخت دنبالهها
در جهان ساخت دنبالهها امری طبیعی است. چرا در ایران کمتر موفق بودهایم؟
چون در خارج، تیمی و برنامهریزی شده کار میکنند. برای مثالً در آمریکا یا ترکیه برای هر سریال یک گروه نویسنده وجود دارد که مدام قصه را بازدید میکنند، شخصیتها را پرورش خواهند داد و در طول فصلها آنها را بهروز میکنند. اما ما زیاد تر فردی و سنتی عمل میکنیم؛ هنگامی فصل اول همه میشود، تازه به فکر فصل دوم میافتیم و برنامهریزی نداریم. طبیعی است که نتیجه در حد آنها نباشد.
این چنین در جهان، دنبالهسازی به طور سیستماتیک با اتاق فکر، بازخورد مخاطب و بازدید جزئیات شخصیتی همراه است. این علتمیشود هر فصل تازه، دلنشین و منسجم باشد. ما اگر میخواهیم به سطح بینالمللی نزدیک شویم، باید همین علترا در ایران هم اعمال کنیم؛ یعنی پیشبینی فصلهای سپس، همکاری نزدیک تیم نویسندگی و بازخورد مداوم مخاطب.
سلیقهگرایی مدیران تلویزیون!
تعداد بسیاری اعتقاد دارند بخشی از ناکامی سریالهای دنبالهدار در تلویزیون به تصمیمات مدیریتی برمیگردد؛ آیا شما هم این چنین نظری دارید؟
قطعاً همینطور است. مشکل ما این است که زیاد زمانها سرنوشت یک سریال به سلیقه مدیر بستگی دارد. اگر مدیری آن کار را دوست داشت، حمایتمیشود و اگر خوشش نیامد، حتی اگر کار پرمخاطب باشد، ادامه اشکار نمیکند. این نگاه سلیقهای، آفت بزرگی برای تولیدات چندفصلی است. بعضی اوقات دیدهام سریالی که مخاطب آن را دوست دارد و آمار بازدید بالاست، بهخاطر نظر شخصی یک مدیر نیمههمه رها شده است.
در دنیا، سیستم و برنامهریزی تعیینکننده است، نه سلیقه فردی. آنها جدول زمانبندی اشکار دارند، تیم نویسندگی قوی و اتاق فکر دائمی. حتی هنگامی فصل اول همه میشود، برای فصلهای بعدی از قبل نقشه دارند. ما در ایران تا این مدت زیاد زمانها هر چیزی بر پایه احساسات و سلیقه فردی پیش میرود، نه دادهها و برنامهریزی طویل مدت.
یادم است سریالی داشتیم که قصه و بازیگرش مورد علاقه مخاطب می بود، اما مدیری که تازه آمده می بود، تصمیم گرفت ادامهاش ساخته نشود؛ بدون علت منطقی. این یعنی تیشه زدن به ریشه یک تاثییر موفق و نومید کردن تیم و مخاطب.
روزمرگی در تلویزیون و پلتفرمها
بزرگترین مشکل امروز سریالسازی در تلویزیون و نمایشخانگی چیست؟
روزمرگی. ما تیم نویسندگان منسجم نداریم، اتاق فکر نداریم و طبق معمولً افراد به شکل سنتی و فردی کار میکنند. در دنیا برای هر پروژه، گروهی از نویسندهها روی مطرح کار میکنند، بازخورد مخاطب را میسنجند، متن را اصلاح میکنند و حتی لحظه به لحظه قصه را بهروزرسانی میکنند. ما تا این مدت سنتی کار میکنیم، نتیجهاش هم همین سریالهای نصفهنیمه یا تکراری است.
حتی برخی مدیران میخواهند سریع نتیجه بگیرند و به فکر بازاریابی و تبلیغاتاند، اما به کیفیت قصه و تیم پشت صحنه دقت نمیکنند. هنگامی نگاه اقتصادی و مختصرزمان جای خلاقیت و برنامهریزی را میگیرد، طبیعی است که مخاطب سپس از فصل اول دلسرد میشود.
یک بار تیم نویسندهای برای پروژهای گرد هم آمده می بود، اما سپس از چند هفته همه چیز متوقف شد چون مدیری تازه آمد و نظرش تحول کرد. همه انرژی و فکر تیم به هدر رفت و نتیجه فقط سریالی نیمههمه شد.
لحظهای سخت در تشکیل «نرگس»
توانایی «نرگس»، یکی از اولین سریالهای ۹۰ شبی، چه لحظاتی بهیادماندنی داشت؟
سختیهای بسیاری داشتیم، به خصوص در فصلهای پایانی که خستگی تیم بالا رفته می بود. یک شب یادم است که یکی از بازیگران مهم بیمار شد و ناچار شدیم تغییراتی سریع در فیلمنامه بدهیم. همه اعضای تیم با هم تا صبح کار کردند تا صحنه بعدی آماده شود.
تا این مدت هنگامی به آن دوران فکر میکنم، به شدت به همکاری و پشتکار تیمی افتخار میکنم. آن زمان پِی بردم که سریالسازی ادامهدار بدون هماهنگی و تعامل نزدیک تیم، غیرممکن است. حتی کوچکترین تحول در دیالوگ یا موقعیت میتواند روال تشکیل را تحت تأثیر قرار دهد.
با وجود خستگی و مشکلات، همه با هم خندیدیم و تلاش کردیم صحنه را بهتر از قبل بسازیم. آن شب نشان داد که در پشت صحنه، عشق به قصه میتواند همه سختیها را پشت سر بگذارد.

بیبرنامگی در ادامهسازی
یکی از انتقادها این است که تلویزیون بدون نقشه قبلی داخل ادامهسازی میشود؛ نظر شما چیست؟
دقیقاً همین است. در ایران طبق معمولً فصل دوم و سوم یک سریال هنگامی نقل میشود که فصل اول موفق بوده و تازه مدیران تصمیم میگیرند ادامه بسازند. درحالیکه باید از ابتدا چشمانداز چندفصلی داشت و مطرح کلی داستان، شخصیتها و مسیر قصه اشکار باشد.
هنگامی فصل بعدی بدون برنامهریزی اغاز میشود، طبیعی است که تیم با عجله و بدون هماهنگی کامل کار کند. شخصیتها تحول میکنند، لحن قصه متفاوت میشود و زیاد اوقات مخاطب حس میکند فصل تازه با فصل اول همخوانی ندارد. نتیجه؟ کم شدن کیفیت و دلزدگی تماشاگر.
در یکی از سریالها، فصل دوم درست سپس از پیروزی فصل اول اغاز شد، اما تا این مدت هیچ مطرح مشخصی برای ادامه وجود نداشت. نویسندهها و کارگردان ناچار بودند در میانه تشکیل تصمیم بگیرند، و همین علتشد برخی صحنهها عجولانه و بدون علتداستانی ساخته شود.
غیبت حمایتمادی و معنوی
غیر از مسائل مدیریتی، چه چالشهای فرد دیگر برای ساخت آثار چندفصلی وجود دارد؟
یکی از بزرگترین چالشها، حمایتمادی و معنوی است. ما چندین دفعه دیدهایم سریالی که در اوج محبوبیت بوده، بهخاطر افتبودجه یا اختلاف بین تهیهکننده و نویسنده متوقف شده است. این قضیه علتمیشود تیم دلسرد شود و روال تشکیل با مشکل روبه رو شود.
در دنیا اندوختهگذاری روی دنبالهها یک اصل است. هنگامی یک سریال موفق میشود، شرکتها و شبکهها بودجه ملزوم را برای فصلهای بعدی فراهم میکنند و همین علتوفاداری مخاطب میشود. اما در ایران، حتی آثار محبوب، هنگامی به مرحله ادامهسازی میرسند، زیاد تر با افتمنابع و بیثباتی مدیریتی مواجه خواهد شد.
اگر بخواهیم سریالهای دنبالهدار در ایران جدی گرفته شوند، باید از این نگاه مقطعی و سلیقهای عبور کنیم. برنامهریزی دقیق، احترام به مخاطب و نگه داری تیم سازنده سه اصل مهم است. بدون اینها، هر فصل بعدی عملاً به «قاتل سریال» تبدیل میشود.
بدآموزی یا کمدی سالم؟
شما همیشه بر کمدی سالم پافشاری کردهاید. علت این حساسیت چیست؟
چون میخواهم کاری که از من میماند، سالم باشد. من دوست ندارم آخر عمر کاریام کارهایی از من بماند که پر از شوخیهای مبتذل یا ناسالم باشد. کمدی باید از دل زندگی بیاید، از موقعیتها و شخصیتهای واقعی شکل بگیرد، نه از شوخیهای دمدستی یا رقص و حرکات اضافه.
هنگامی یک تاثییر پر از شوخیهای سطحی یا حرکات نامناسب میشود، دیگر کمدی نیست، ابتذال است. مردم جستوجو خنده واقعیاند، خندهای که سپس از دیدنش حس خوبی داشته باشند، نه چیزی که لحظهای سرگرمشان کند و سپس دلشان را بزند.
به همین علت همیشه روی فیلمنامه و موقعیتهای واقعی تمرکز میکنم. یک شوخی درست، شخصیتمحور و موقعیتمحور میتواند سالها در ذهن مخاطب بماند، اما حرکات سطحی و بیربط هیچ زمان این چنین جایگاهی اشکار نمیکنند.

قیاس خاطرات با حالت امروز
آیا خاطرات قبل با حالت امروز تلویزیون و نمایشخانگی تفاوت دارد؟
زیاد فرق دارد. آن زمان، هر چالش فرصتی می بود برای خلاقیت و یادگیری. حتی هنگامی با افتمنابع مواجه میشدیم یا سختی وقتی داشتیم، تلاش میکردیم راهحلی خلاقانه اشکار کنیم و بهترین نتیجه را اراعه بدهیم.
یادم هست در سریالی همانند «بزنگاه»، حتی هنگامی مشکلات مالی داشتیم و بودجه به شدت محدود می بود، همه اعضای تیم از صبح تا شب با انگیزه کار میکردند. هر ایدهای که یکی از بازیگران یا نویسندگان میآورد، بازدید و اصلاح میشد و در نهایت صحنهای ساخته میشد که مخاطب تا این مدت سپس از سالها آن را به یاد دارد.
امروز اما شرایط متفاوت است. بعضی اوقات مسائل اقتصادی و فشارهای سریعنتیجه علتمیشود تیمها زمان فکر کردن و پرورش خلاقیت نداشته باشند. زیاد زمانها پروژهها فقط برای پر کردن جدول پخش یا جذب سریع مخاطب تشکیل خواهد شد و زمان خلق کار مورد قیمت و ماندگار از دست میرود.
دنبالههای قدیمی؛ آیا امکان پذیر؟
زیادها تا این مدت دوست دارند ادامه «خانهبهدوش» یا «متهم فرار کرد» ساخته شود. آیا این چنین چیزی شدنی است؟
زیاد سخت است. برخی بازیگرها از دنیا رفتهاند، برخی شرایطشان تحول کرده و حتی فضای رسانهای و سلیقه مخاطب فرق کرده است. با این حال، میدانیم که دنبالهها امروز نه فقط یک خواسته دلخواه، بلکه نیاز واقعی تلویزیون و پلتفرمها می باشند.
اما اگر از ابتدا برنامهریزی درست و تیم حرفهای پشت پروژه نباشد، نتیجه تنها ناکامی است. حتی هیچ بازیگر مشهور یا بودجه کلان هم نمیتواند ضعف فیلمنامه را جبران کند.
هیچ بازیگر و هیچ بودجهای جانشین فیلمنامه نمیشود
ساخت دنبالهها، چه در تلویزیون و چه در نمایشخانگی، تنها وقتی موفق خواهد می بود که تیم نویسندگی قوی، اتاق فکر منسجم و نگاه فرهنگی پشت پروژه باشد. خاطرات من از «بزنگاه»، «نرگس» و «دردسرهای عظیم» مشخص می کند که حتی با همه مشکلات، اگر متن درست و برنامهریزی دقیق داشته باشیم، تا این مدت هم میتوان سریالهایی خلق کرد که سالها در ذهن مردم بماند و به یادگار بماند.
این یعنی اهمیت واقعی فیلمنامه؛ بدون آن، حتی بازیگران درجه یک و اندوختههای کلان هم نمی توانند کاری ماندگار بسازند.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اقتصاد
[ad_2]
منبع