حالت عمومی رضا امیرخانی پایدار است_خبررسان
به گزارش خبررسان
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبررسان از تنسیم، روابط عمومی بیمارستان کسری در اطلاعیه تازه خود به تشریح آخرین حالت سلامتی رضا امیرخانی، نویسنده نامآشنای سرزمین پرداخت.
بنا بر اظهار اطلاعیهای که در اینباره انتشار شده؛ حالت بالینی آقای امیرخانی که در بیمارستان کسری بستری می باشند، تحول قابل توجهی نداشته و هم چنان تحت مراقبتهای اختصاصی پزشکی قرار دارند.
تیم درمانی به طور مستمر علائم حیاتی و حالت عمومی ایشان را پایش میکند و عمل های درمانی تخصصی هم چنان در حال انجام است.
رضا امیرخانی از روز یکشنبه در تاثییر سانحهای سقوط از پاراگلایدر در بیمارستان بستری است. انتشار کردن این خبر تلخ، عکس العملهایی را در بین جامعه ادبی و هنری به همراه داشت و تعدادی از شاعران و نویسندگان با انتشار کردن مطالبی، به گفتن خاطراتی از او پرداخته و از مردم خواستند تا برای سلامتی این نویسنده دعا کنند.
علیاصغر عزتی پاک، نویسنده، با انتشار کردن قطعه شعری از محمدمهدی سیار، نوشت:
برخیز که دستان دعا منتظرند
قیدار و علی و ارمیا منتظرند
پیرنگ هزار داستان در دل توست
برگیر قلم که واژهها منتظرند
افشین علا، شاعر، نیز در یادداشتی که در صفحه شخصی خود انتشار کرده، به برخی از ویژگیهای اخلاقی امیرخانی اشاره کرد و نوشت: به این استراحت نیاز داشتی. آن هم سپس از رنجی که این همه سال کشیدی، از آنچه که میخواهی و نمیبینی، و از آنچه که میبینی و نمیخواهی. بعد آرام بخواب و استراحت کن. بگذار بالهای همیشه در پروازت مقداری در بستر بیاسایند تا برای اوج گرفتن زیاد تر رمقی تازه بگیرند. ما تا این مدت به هوش سرشار و ایمان محکم و قلم پربارت نیازمندیم. این بیرون، دستهای بسیاری به دعا گشوده شدهاند رو به آسمان. یقین دارم خدای مهربان دعاهای ما را خواهد شنید و بار دیگر رضای نازنین را به بغل اهالی قبله و قلم بازمیگرداند.
غلامرضا طریقی، پژوهشگر و شاعر، نیز نوشت: دو هفته قبل تلفن زدم به او تا بگویم کاری که به خاطرش قرار می بود بیاید انجام نشده.
توضیح که دادم او گفت: داشتم با موتور یکی از رفقا میآمدم اکنون که اینطور شد برمیگردم.
به سرم زد بگویم سوار موتور نشو رضا جانِ امیرخانی اما نگفتم.
رابطه ما سالها است دوستانه اما رودربایستیدار پیش میرود. هر چند او چند باری در مشکلات شخصی کمکم کرده اما من روی دخالت کردن در مسأله شخصیاش را نداشتم. از هنگامی پاهایم پر از پلاتین شده از موتور میترسم …
تلفن را که قطع کردم گفتم کاش به او حرف های بودم سوار موتور نشود. سپس در تاریکی شب به آسمان نگاه کردم و گفتم:
هر چند فردی که پرواز میکند دور از انتظار است روی زمین ترسی از چیزی داشته باشد.
با خودم گفتم اینبار که ببینمش وسط سخنهایم نرم میگویم موتور سوار نشو آقا رضا! پرواز هم نکن.
اما ندیدمش و شد آنچه نباید میشد. اکنون خودش خوابیده است و من تصمیم گرفتهام هنگامی بیدار شد به او بگویم:
آقا رضا من نذر کردهام به تعداد روزهایی که در خواب بودی و همه روزهایی که باید استراحت کنی تا روی پا بایستی کتاب هدیه بدهم به بچههای سیستان و بلوچستان؛ همان بچههایی که سالهاست تو را از نزدیک میشناسند.
خرجم را زیاد نکن رضا جان امیرخانی سریعتر سر پا شو!
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اقتصاد
منبع